رَها شُدِه

هعیییییی

تنهایی!

 

حجی من ناموسا چیکار کردم که باید وضعم این باشه اونای که گفتن همیشه به یادت میمونیم همیشه دوستت داریم چی شد ناموسا چی شد یه مدت نتونستم برم ولی تو جاهای دیگه بودم نه پیامی نه یه احوالی نه اصن هیچی منی که حاضر بودم بخاطرشون زندگیمو بدم این حق منه ؟ چرا انقد من بدبختم؟؟؟؟

اصن حالم تخمیه کله روز یگوشم تو فکرم اصن داغونم، بخاطر اینکه همونایی که میگفتن به یادتیم رفتنو یه نگاهی به ما نداختنن انگار نه انگار که منیم وجود داره. 

حجی من مگه چیکار کردم با تنهای مشکلی ندارم زیاد تنها بودم عادت دارم ولی وقتی باهاشون بودم حس میکردم یه دو سه نفر تو زندگیم هستن که بم اهمیت میدن ولی بعد از این یه مدت که دیدیم چقد واسشون بی ارزشم که حتی یه پیامم بم ندادن اصن دیگه ا زندگیم نا امید شدم.

فک میکردم ا تنهای دراومدم خوشحال بودم ولی دیدیم نه بازم همونیم که بودم منکه با تنهای مشکلی ندارم چون همیشه تنها بودم ولی به این روش تنها شدن خیلی دردناکه.

دیگه نمیکشم منو یادتون رف یعنی انق براتون بی ارزش بودم اوک؟ 

به درک مهم نی یادتون بره ولی دیگه هیچوقت منو نمیبینید